غزل مناجاتی با خداوند
سائل بیدست و پایم حال زارم را ببین باز هم کردم ضرر، دار و ندارم را ببین درب بیچاره سرا شد باز، من هم آمدم خویش را بیچاره کردم روزگارم را ببین یاد آن دوران که آه و سوز و اشکی داشتم سرد و خشک افتادهام حال خُمارم را ببین پیش مردم رو سفیدم، پیش تو رسواترین اعـتـبـارِ بـاطـن بـیاعـتـبارم را ببـین ای پـنـاه امن عـبـد پُـر گـنـاهِ بـیپـنـاه حاصلم بیحاصلی شد کوله بارم را ببین تا دلم شد خانه شیطان شدم خانه خراب خانۀ سرد دل بیبـنـد و بـارم را ببـین بیتو کم آوردهام بدجور خوردم بر زمین حاصل رحمان گریزی و فرارم را ببین من به خود بد کردهام، خود کرده را تدبیر نیست حـد بـزن اما دل امـیـدوارم را بـبـیـن با حسیـنت آمدم ردم نکـن جان حسین بار من را نه شکـوه دادیـارم را ببـین وای از آن دم که هلال آمد و صیادی خبیث داد زد دیر آمدی اما شکـارم را ببـین |